دنیا خوابی بیش نیست و رویا واقعیتی است خیالی در ذهن تو. حال فرض کن دنیا رویائی است که مردی پیر در حال خواب دیدن است پیر مردی که شکل پیری توست . رویا ها نیز حقیقتند و حقیقت روئائی است که نه شکل پیری توست نه اکنونت بلکه فقط در نا خوداگاه فردی دیگر است که خواب اکنون توست .مرگ تو بیداری اوست و آینه اثبات تو در نماد فرد دیگر است در خواب دیدی که در حال خواندن این نوشته هستی و آرام جشمانت بسته شد .وقتی بیدار شدی 50 سال گذشته بود و با گلوله ای روی پیشانیت بیدار شدی و نوشته را ادامه دادی تو در خواب ؛خوابی دیگر دیدی مرگ تورا بیدار کرد و فرق واقعیت و رویا مشخص شد . در رویا تو مردی و در واقعیت زنده ای!
سالها گذشت شکل همان پیرمردی شدی که سالها قبل امروز تورا خواب می دید.گل های گلایل یکی پس از دیگری از کنارت رد شد و تو در خاک فرو رفتی ، لامپ زندگی خاموش شد . وقتی بیدار شدی فرق واقعیت و خواب را نداستی از کجا معلوم که این هم خواب نباشد؟ اینجاست که هدف زندگی از بین خواهد رفت .عاشق خودکشی شدی و هر بار جای دیگر ، سالی دیگر بیدار شدی!
رویا ها حقیقتنتد. یا حقیقت رویاست؟
دنیائی نسیت حقیقتی نیست رویائی نیست بلکه فقط تو هستی و تو هر چه می خواهی می بینی و هر آنچه خواهی کرد زندگی که وسعتش در مخاطره ذهن هیچ کهن ذهن بالتیموری نمی گنجد زایش تصویر سازی توست همه از آن هستیم و او از آن ما .
چه کسی اهمیت می دهد؟ دیروز امروز و خلق کرد و امزوز خاطرات دیروز را ! گذشته حتی ارزش بخاطر سپاری هم ندارد .
به خانه برگرد خانه تو فرداست تصویری زیبا از فردا خلق کن نگذار بچه های فردا در رویای تو به تباهی روند.....